یادمه یک روزی با خودم آرزو میکردم کاش اونقدر سرم شلوغ بشه که حتی وقت فکر کردن به بعضیا رو هم نداشته باشم

الان دقیقا تو همچین شرایطی هستم و اصولا باید خوشحال و شکرگزار باشم

ولی راستش به جای قدر دونستن دارم فکر میکنم کی تعطیلات عید میشه که فقط در حد دو روز پشت سر هم مجبور نباشم از خونه بزنم بیرون

الان برنامه هفتگی من اینجوریه

شنبه صبح: پیلاتس (بهترین و قشنگترین روز هفته س) + بقیه روز چک کردن پورتال- بررسی کارهای دانشجوها- ی قسمتی از طرح پژوهشی

یکشنبه صبح: کلاس- عصر: کلاس موسیقی پسرجان

دوشنبه: صبح پیلاتش- عصر: کلاس زبان خودم

سه شنبه: صبح آماده شدن برای کلاس- 2 تا 8 کلاس

چهارشنبه: صبح آماده شدن برای کلاس بازم 2 تا 8 کلاس (تازه کلاس زبان هم هست که دیگه از این هفته نمیتونم برم)

پنجشنبه: از 8 صبح تا 6 عصر کلاس

جمعه: بازم طرح پژوهش و کنترل پورتال و .

ترجمه اون کتاب هم که نصفه مونده 

یک فصل دانشجو ترجمه کرده اصلا وقت نکردم چک کنم

اضافه کنید به اینا دفاع های وقت و بی وقت و داوری و خوندن پایان نامه و

و اضافه کنید که باید مقاله هم بدی و .

همین اواخر یکی از اساتیدی که سرپرست گروه ترجمه بود و ی ترجمه مشترک داشتیم بهم پیام داد و دعوت کرد برای همایشی که تو دانشگاه محل کارش هست مقاله بدم و برم به عنوان یکی از سخنرانان

با چه بدبختی من مقاله رو آماده کردم بماند

حالا چهارشنبه همایش هست من هنوز حس ندارم پاورپوینت آماده کنم

تازه کلاسای چهارشنبه م کنسل میشه و شاید صبح پنشمبه  و از الان عزا گرفتم برای برگزاری جبرانی شون

دیگه حالی به آدم میمونه؟؟

 

پ.ن: میدونم الان همه تون (مثلا خیلی هستید) میگین خوب پس برو به کارهات برس اینجا چه شکری میخوری؟؟ و

ولی اگر غر نزنم انرژی ندارم دیگهههههههههههه برای کار 

غرررررررررررررر

غررررررررررررررررررررررررررررررر

غررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها