پروپوزالم که رفت برای تصویب؛ خبر رسید که مدیرگروه محترم وقت بدون هماهنگی و حتی طرح در جلسه گروه، اسم خودشون رو به عنوان مشاور دوم به کار بنده اضافه کرده اند

مدیرگروه محترم وقت یک خانوم بود که نمیدونم چرا کسی دل خوشی ازش نداشت

من یک راهنما داشتم و یک مشاور فقط

استاد راهنمای بنده در ایران نبود و استاد مشاور اول هم خیلی جوان بود و مثل همه افراد دیگه با خانوم مدیرگروه تنش داشت

قضیه رو خیلی با آب و تاب و پیاز داغ فراوون برای من تعریف کرد و به ویژه بر روی همون قسمت عدم طرح در جلسه تأکید کرد

تهش هم اضافه کرد که مشاورها رو باید راهنما تأیید کنه و شما با استاد راهنما تماس بگیر بگو اعلام کنه نمیخواد این آدم توی تیم باشه. اینو هم گفت که طی یکی دو  ماه آینده قراره خودش بشه مدیرگروه و اون موقع این موضوع رو تو جلسه مطرح میکنه و قال قضیه کنده میشه

البته استاد مشاور از طرفی حق داشت چون این خانوم به خودش اجازه داده بود اسم استاد راهنمای یک نفر دیگه رو خط بزنه و اسم خودش رو جایگزین کنه :/

و من و استاد مشاور جوان به این نتیجه رسیدیم که اگر الان ما اعتراض نکنیم فردا میخواد همین بلا رو سر من هم دربیاره :))


القصه من به سرعت به استاد راهنما پیام دادم که کارشون دارم و قضیه فوری هست و پای مرگ و زندگی در میونه :دی

چون به دلیل همون قضیه ایران نبودن، اختلاف ساعت داشتیم و من بیشتر کارها و سوالاتم رو از طریق ایمیل و تلگرام و وایبر خدابیامرز مطرح می کردم

ایشونم تایم مشخص کردن که زنگ بزنم

زنگ زدم و قضیه رو عین اون چیزی که مشاور گفته بود براشون تعریف کردم و خواستم اعلام کنند که نمیخوان ایشون توی تیم باشه

راهنما حرفام رو گوش داد و با خونسردی و آرامش خییییییییییلی زیاد (کلا جزو ویژگی های بارزشونه :دی) گفت: خوب؟!! 

من حرفی نزدم

قشنگ حس می کردم داره بهم میخنده و ادامه داد: چه اشکالی داره ایشون باشه تو کارتون؟

گفتم: اختلاف نظر پیش میاد و من از دانشجوها شنیدم ایشون آدم دقیقی نیست و حتی نظراتی که خودشون به دانشجو گفتند رو فراموش کردند و .

گفت: اصلا مشاور دوم چندان نقشی نداره. شما هرجا اختلاف نظر یا هر مشکل دیگری پیش آمد بگید استاد راهنمای من این رو قبول داره و بقیه ش رو خودتون رو بکشید کنار بزارید با من رو در رو بشه. 

در آخر هم گفت اگر اصرار داشته باشید من مشکلی ندارم و کتبا می نویسم ایشون نباشه توی تیم ولی واقعا قضیه اصلا جدی نیست :/

خلاصه تهش این شد که من کلی ازشون تشکر کردم بابت آرامشی که بهم دادند 

هرچند استاد مشاور گفت بیخیال نمیشه و اولین جلسه ای که خودش مدیرگروه بشه این قضیه رو پیگیری میکنه

ولی اولین جلسه به احقاق حق همون دانشجویی گذشت که استاد راهنماش رو عوض کرده بودند که به نظر خود من هم مشکلش خیلی حادتر ار مشکل من بود

آتیش تند و غرور و جوونی بنده و استاد مشاور جوان فقط باعث شد پروپوزال من حدود 6 ماه بعد از همه همکلاسیام بره برای داوری خارجی

استاد مشاور دوم هم در کار باقی موند و مشکل خاصی هم ظاهرا پیش نیومد

چون من تازه آخرای کار متوجه شدم ایشون هنوز هستند

یک بار برایشان سه فصل فرستادم و یک بار هم کل کار رو

ایشون هم نکاتی رو گفتند که من برای استاد راهنما ارسال کردم و مواردی رو که تأیید کردند اصلاح کردم

ولی روز دفاع، ظاهرا ایشون پنبه بنده رو زده بودند

و هر ایرادی که داوران گرفته بودند گفته بودند من قبلا بهش گفتم و اصلاح نکرده :/

بگذریم

اونم جوونی کرده خو :دی


اصلا بحث ما که ایشون نیس که

بحث من همین استاد راهنمای باتجربه هست و خودم و استاد مشاور جوان و طرز برخوردهای خیلی متفاوت با یک مشکل مشترک


از این قبیل طرز برخوردهای متفاوت با مسائل یکسان از طرف افراد باتجربه تر و جوان تر در محل کارم هم طی این 2-3 سال اخیر زیاد دیدم که همش نشون میده واقعا باید قدر بزرگترها رو بیشتر بدونیم که اونها در خشت خام می بینند آنچه را که ما در آیینه نمی بینیم 


عجیب آموزنده شد ها :دی


مشخصات

آخرین جستجو ها