الان که پست قبلی رو نوشتم یاد یکی دیگر از دوستان چشم آبی افتادم
نمیدونم چرا من هر چی دوست دوران دبیرستان داشتم چشم رنگی بودن کصافطا :دی
سین کاف من هنوز به یادتم و به طور ویژه یاد لقمه مرباهای مختلف مامان پزت که هر روز برای منم می آوردی و خیرات میکردی :دی
تا وقتی از این دوست عزیزمون خبر دارم که من ارشد میخوندم و اون شوهر کرده بود و تازه دو قلو آورده بود؛ یک دختر و یک پسر :)
گوگلت کردم سین جان
خبری از تو هم نیس
ولی یکی با اسم و فامیل عین مال تو به جرمی زندان بوده که با قید وثیقه آزاد شده :دی
باز خدا رو شکر گوگل تو رو نمیشناسه :)))
درباره این سایت