رفیق جان تعریف میکرد که چون تو محل کارش، واحد برادران همش جلو پاش سنگ مینداخته اند برای برگزاری مراسمات و دعوت مهمان و بحث بودجه و اینا

رفته با رئیسشون حرف زده که اصلا آیا باید از اونا کسب تکلیف کنه برای کارهای واحد خواهران؟

رئیس گفته نه شما خودتون مستقل عمل کنید و با خودم هماهنگ بشید.

رفیق ما هم میگه روی همین حساب من به خاطر جلوگیری از بحث بیخود، سعی میکردم همه کارها رو تو همون واحد خواهران ردیف کنم از دعوت مهمان و چاپ دعوتنامه و پوستر و بقیه هماهنگیا

و واحد برادران عملا تو روز مراسم یا نهایتا دو روز قبلش متوجه میشد که دیگه همه کارها انجام شده بود

یک دانشجویی براش کار دانشجویی انجام میداده و بهش سپرده بوده که برنامه ها رو لو نده (مثلا هانیه)

میگه واحد برادران که دو سه باری رو دست خورده بودند، هانیه رو یوقتایی که تنها بوده، به حرف میگیرند و وسط همون حرفا ازش درباره برنامه ها به صورت نامحسوس میپرسند و هانیه خانوم هم همه برنامه ها رو لو میده

مثلا مستقیم بهش نمیگن واحد خواهران آیا برنامه ای برای فلان روز داره یا نه؟ 

بلکه مثلا درباره مناسبت اون روز حرف میزنند و بعد میگن کاش فلانی رو بگیم بیاد. بعد به هانیه میگن: به نظر شما فلانی خوبه؟ اونم میگه: نه خانوم الف با فلانی هماهنگ شده به نظر منم بهتره 

به همین سادگی برنامه ها لو میره:))

(ی لحظه حس کردم وسط عملیات هستیم؛ خیلی باحاله ها فکر کن دو تا واحد ی اداره جزقله باهم نمیسازن) :دی

 

القصه رفیق ما میگه: دیگه ی روز به هانیه توپیدم که بابا مگه نمیگم نگو برنامه ها رو به آقایون و.

فرداش دیدم مامانش زنگ زد که از دست هانیه ناراحت شدید و .؟

گفتم: نه بابا از دست همکارهای خودم شاکی ام. می شناسمشون که با چه ترفندهایی حرف میکشن از آدم. هانیه هم بچه ساله دیگه سادگی کرده.

میگه: فرداش دیدم مامانه اومد با توپ و تشر و ناراحتی شدید. گفت: خانوم الف. از شما انتظار نداشتم من با جون و دلم این بچه ها رو بزرگ کردم و کلی وقت گذاشتم برای آموزش و تربیتشون. بعد شما به دختر من میگی ساده؟ یعنی ساده س و فورا گول میخوره. یعنی ساده ست و نمی فهمه کدوم حرف درست و غلطه یعنی ساده ست و همه میتونند بهش زور بگن و غیره و غیره

رفیق ما هم بهش گفته: من اصلا منظورم اینا نبود و فکر نمیکردم سادگی اینقدر صفت بدی باشه.

خلاصه مادره هم باز همون حرفا رو با غلظت بیشتر تکرار کرده و رفته

 

حالا من:

صد در صد به این مادر آفرین میگم

چون داره بچه ش رو درست تربیت میکنه

بهش آموزش میده که چشم و گوششو باز کنه 

درست ببینه و درست بشنوه

بین سطرها رو بخونه و حرفای نگفته رو بشنوه

که فردا روز چوب این سادگی رو نخوره و کاسه چه کنم چه کنم دستش نگیره

نشه یکی مثل من 

وقتی مادرش از الان و به قول خودش از بچگیشون حساس بوده

هانیه تهش تا 25 سالگی تجربه میکنه و درس میگیره و تامام

نه مثل من که میدونم چقدر ساده م میدونم چقدر احمقم خیلی وقتا 

ولی نمیتونم عوض شم

هزار بار پشت دستمو داغ میکنم ولی باز مرتکب اشتباه میشم.

 


مشخصات

آخرین جستجو ها