از 5 اسفند که رسما اعلام شد و ما تکه تکه تعطیل شدیم تا امروز من واقعا سعی کردم قرنطینه خونگی رو رعایت کنم و از خونه خارج نشم به این ترتیب که فقط واقعا مواقع ضروری رفتم بیرون

10 اسفند ی جلسه دفاع دکتری داشتیم که دو بار قبلا به دلایل مختلف کنسل شده بود و این بار سوم بود و دیگه بازی بود و نمیشد کنسلش کرد

ی بار هم فکر کنم دور و بر 20 اسفند بود که رفتم بیرون برای یک کار اداری چون حدود دو هفته بود که ی مدرکی دست ی جایی داشتم و دیگه میترسیدم گمش کنند

22 اسفند هم کارگر داشتم و جرم گیر کم آورده بود فروشگاه آنلاینی هم که همیشه ازش خرید میکردم اطلاعیه داده بود که تا ساعت 4 پیک ندارن و ناچار شدم رفتم از سوپری سر کوچه خرید کردم

دیگهههه از 22 اسفند از در واحد خودمونم پامو بیرون نزاشته بودم و واقعا داشتم می پوکیدم تا این که دیگه کم آوردم و سه روز پیش به همسر گفتم من واقعا دیگه نمیتونم تحمل کنم. اونم اولش شروع کرد به نصیحتای بابابزرگونه :دی. گفتم: بابا یواش همه حرفات درسته ولی ی ذره هم منو درک کن که همش بیرون بودم و الان مجبورم بشینم کنج خونه

خلاصه ی ذره درکم کرد و پریروز که داشت میرفت خرید منو هم با خودش برد ^-^

دقیقا عین بچه ها ذوق کردمااااااااا

دیگه ماسک و دستکش (شال و کلاه سابق) کردما و زدیم بیرون

درسته که بیشترشو من نشستم تو ماشین و خودش رفت خرید کرد و فقط برای خرید از دو تا فروشگاه منم پیاده شدم ولی همینشم کلی بهم انرژی داد و حالم کلی بهتر شد

 

پ.ن: از بین این همه جوک و شعر و قصه که میگن در مورد کرونا من اینو خیلی دوست دارم:

خدایا! میشه سال 99 رو حذف کنیم از اول نصب کنیم؟ این ویروس داره :/

پ.ن2: ای کسانی که حیاط یا حتی تراس بزرگ دارید خوش به حالتون. (انصاف نیس همسایه طبقه بالای اینجا که میشه پنتهاوس بالا پشت بومش باغ داره حتی) :0 - 0 منم موخوام 


مشخصات

آخرین جستجو ها